سادات حسینی

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شهید که شد،هم تشنه لب بودهم بی دست...

21 اردیبهشت 1395 توسط سادات حسینی

یه دستش قطع شده بود،اما دست بردار جبهه نبود.

بهش گفتند:با یه دست که نمیتونی بجنگی ،برو عقب.

می گفت:مگه حضرت ابوالفضل(ع) با یه دست نجنگید؟

مگه نفرمود:والله ان قطعتمو یمینی،انّی احامی ابدا"عن دینی

عملیات والفجر 4 مسئول محور بود.

حمید باکری بهش ماموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل(ع) رو از محاصره دشمن نجات بده.

با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقهء ماموریت.

…لحظه های آخر که قمقمه رو آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:

مگه مولایمان امام حسین(ع) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.

شهید که شد،هم تشنه لب بودهم بی دست…

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: دلنوشته لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

سادات حسینی

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • گناه نکن
  • شهادت...
  • سلامتیشون سه تا صلوات
  • نمازخانه مدافعان حرم
  • شهدا
  • اخبار
  • مناسبتی
  • اعتکاف
  • دلنوشته
  • امام حسین(ع)
  • روز پاسدار
  • جنگ نرم
  • دانستنی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس