نهال امنیتی که با خون شهداء آبیاری شد
به راستی که پاسدار خون شهدا بودن در جامعه ای که کم کم رنگ و لعاب غرب را گرفته، کار دشواری است. تنها میتوان گفت شهداء شرمنده ایم…
به راستی چگونه می توان پاسدار خون این شهداء بود کسانی که برای استقلال ایران و در بند نبودن کشورشان و حفظ ناموسشان تا آخرین قطره خون خود جنگیدند و جان خود را در دفاع از این مرز و بوم فدا کردند.
بهتر است کمی با خود رو راست باشیم این آرامش کنونی و امنیتی را که داریم مدیون چه کسانی هستیم؟ خواسته آنها چه بود؟ حفظ استقلال ایران یا سرسپردگی کورکورانه به تعهدات دشمنان؟ خواسته آنها پرو بال دادن به دشمن بود یا پرواز و به اوج در آمدن نظاممان؟ خواسته آنها حفظ حجاب خواهرانمان بود یا گرایش هر چه بیشتر به سمت مدها و مدل های غربی؟
انگار که همگی به خواب فرو رفته ایم و یادمان رفته است که نوجوانانی ده و یا یازده ساله دست در شناسنامه اش می بردند تا بتوانند از ناموسشان دفاع کنند، آن نوجوانی که به علت نداشتن حجاب خبرنگار غربی با او مصاحبه نکرد، آیا به دنبال فهماندن این موضوع نبودن که خواهرم مواظب حجابت باش ؟ که با این وضع پوشش معلوم نیست بنیان چند خانواده از هم می پاشد؟ با این وضعیت حجاب کنونی معلوم نیست چندین جوان عذب که شرایط ازدواج ندارند به گناه بیفتند؟
خیر، آرمان شهداء گسترش آرمان های غربی نبود ، گسترش فرهنگ غربی نبود، گسترش فساد و فحشاء نبود، حواسمان را به چه چیزی پرت کرده ایم؟ فریب جذابیت های کدام شیطان را خورده ایم که گوشمان کر و چشممان کور شده است؟ آن دنیا چگونه می خواهیم با نوجوانان ۱۰ یا ۱۱ روبه رو شویم و جواب خون ریخته شده شان را بدهیم؟ جواب مادرشان حضرت فاطمه (س) را چه خواهیم داد مگر هدف شهداء حفظ انقلاب و نظام و رساندن آن به دست صاحب اصلیش آمام زمان(عج) نبود؟
حال این جامعه چقدر به جامعه آرمانی شهداء شبیه است؟ ایران رکورد دار مصرف لوازم آرایشی در دنیاست، در استفاده بی حد و حصر از فضای مجازی پیشروست.
حال خودتان قضاوت کنید نباید شرمنده شهداء باشیم؟ چقدر یار و یاور امام مان بوده ایم؟ آیا خون شهداء در دفاع از حق علیه باطل ریخته نشد؟ حال سنگ کدامین باطل را به سینه میزنیم و با کدامین باطل به مذاکره نشسته ایم؟با کدامین شیطان بزرگ بر سر یک میز نشسته ایم و اسمش را گذاشته ایم تعامل؟
در جامعه ای که خط و مش های اسلامی و دینی رعایت می شد نوجوانانی باخون خود، خودشان را رنگین می کردند امروز تحت تاثیر افکار غرب قرار گرفته و خود را با انواع مارک های آرایشی غربی خود را جوری رنگ و لعاب می دهند که گوی سبقت را از دختران ربوده اند. البته این را به همگان بسط نمی دهیم چرا که هستند انسان هایی که در اوج جوانی و در جامعه ای پر از دام های شیطان و آشوب مدافعان حرم نام گرفته اند، پاسدارانی که محافظ خون شهیدان هستند.
هیچ واژه و یا دست نوشته ای نمی تواند، خون ریخته شده شهدایمان را جبران کند لذا باید چشم ها و گوش هایمان را باز کنیم و وصایای شهداء را سرلوحه کرده و از آن معبری ساخته تا از بین دام های شیطان عبور کرده و فریب شیطان های مجازی را نخوریم و پاسداشت خون شهیدانمان باشیم.
چکیده از: شبکه اطلاع رسانی راه دانا
ویژگی های حسینی در وجود پاسدار
اصل نامیدن ایام وهفته ها یا سال برای اهمیت آن موضوع و مورد توجه قرار دادن و یا احترام به آن مناسبت ها میباشد.سازمان ها و ارکان ها و شخصیت های مهم کشوری یا بین المللی برای اهمیت مواردی خاص از موضوعات یا قشرهای مردمی ایام یا هفته یا سالی را به نام های مختلف نامگذاری می کنند. پاسداران انقلاب از اهمیت خاصی بر خوردار شدند و برای تکریم و توجه به نقش و اهمیت آن ها مسئولین روزهای خاصی را به نام این عزیزان نامگذاری کردند که تناسب روز پاسدار با ولادت امام حسین(ع)به خاطر پاسداری او از دین و دریغ نکردن از داروندار خود در راه این است که میتواند الگو و نیز مشوق و امید برای پاسداران نیز باشد.ولادت امام حسین(ع)مصادف با روز پاسدار است زیرا وظیفه ی پاسداران عزیز نیز دفاع از دین،ناموس و وطن است و این ها در صورتی میسر میشود که این ویژگی های حسینی در وجود آنها نمادینه شود.
دانشگاه امام حسین عليه السلام
روی سرش نوشته بود:
«دانشگاه امام حسین عليه السلام ».
من و بهرام شیخی دم در اونجا ایستاده بودیم که یکدفعه دستی اومد و بهرام شیخی رو با خودش برد. اما منو راه ندادند.
گفتند: آقا خودش می آید و هر کسی رو که می خواد می بره.
از خواب بیدار شدم.
خیلی گریه کردم دیدم من کجا و اون کجا! هیچکدوم ازاعمال و رفتارهای بهرام شیخی توی من نیست. خدایی شهادت حقش بود. آخر هم به حقش رسید و توی دانشگاه امام حسین عليه السلام قبول شد.
راوی: همرزم شهید از لشکر 17 علی ابن ابی طالب عليه السلام
شهید که شد،هم تشنه لب بودهم بی دست...
یه دستش قطع شده بود،اما دست بردار جبهه نبود.
بهش گفتند:با یه دست که نمیتونی بجنگی ،برو عقب.
می گفت:مگه حضرت ابوالفضل(ع) با یه دست نجنگید؟
مگه نفرمود:والله ان قطعتمو یمینی،انّی احامی ابدا"عن دینی
عملیات والفجر 4 مسئول محور بود.
حمید باکری بهش ماموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل(ع) رو از محاصره دشمن نجات بده.
با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقهء ماموریت.
…لحظه های آخر که قمقمه رو آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:
مگه مولایمان امام حسین(ع) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.
شهید که شد،هم تشنه لب بودهم بی دست…